احضاریه اومده دمِ خونه برای ۵ آبان، همون روز اخطاریه رفته دفترِ وکیلم برای ۲۵ آبان. وکیل نازنینم مجبور شده بره تا دادگاه انقلاب که ببینه کدوم تاریخ درسته. گویا تاریخی که به من ابلاغ شده درست بوده.
کوچکترین کار رو هم درست انجام نمیدن. نه اونی که تایپ کرده متن نامهها رو یه دور خونده، نه اونی که امضاء کرده.
وکیلم میگه اگه قاضی کل پروندهام رو بخونه حتماً تبرئه میشم ولی تجربهاش این بوده که قاضی معمولاً پرونده رو صرفاً ورق میزنه و نظر کارشناسها و احتمالاً جاهایی رو که هایلایت شده میخونه.
این اشتباههای ریز بیشتر از قبل ناامیدم میکنن از تبرئه شدن. از چیزی که واقعاً حقمه. بعد بلافاصله احساسِ خشم از ظلمدیدگی میاد سراغم. هنوز هم ممنوعالخروجم آخه. بیخود و بیدلیل. گذرنامهام رو دادم برای تمدید، توی ادارهٔ گذرنامه گیر کرد. پیگیری که کردم، گفتن بهم ممنوعالخروجم و تا رفع نشه، گذرنامه رو صادر نمیکنن.
بدجور گیر افتادهام. هی باید صبوری کنم و به خودم امید بدم که درست میشه. آره، چارهای نیست؛ باید درست بشه.