۱۳۹۲ اسفند ۱۱, یکشنبه

هنوز برای راه افتادن مجله ذوق دارم ولی راستش این جلسه‌های پیش از انتشار هم خسته‌ام کرده هم ناامید. حالا شاید ناامیدی بی‌راه باشه اما به نظرم دو-سه نفر از همکارهای قدیم بدجوری بی‌ربط به روزنامه‌نگاری شده‌ن. نظرهای پرت و پلا می‌دن، از «مخاطبان» جوری حرف می‌زنن که انگار همهٔ عالم انگشت به دهن منتظرن فقط اینا حرف بزنن..
دلم نمی‌خواد قاطی این‌جور فضاها باشم. ولی خب سوءاستفادهٔ عاطفی‌ای که یه عمر ازم شده، این‌جا هم داره اتفاق می‌افته کم و بیش. باید این مشکلم رو حل کنم بالاخره.
دلم می‌خواد با آرامش یکی-دو ماه روی سوژهٔ گزارشم کار کنم. در کنارش هم سوژهٔ همیشگی ذهنم رو پی‌گیری کنم. در کنارِ اون کناره هم بایگانی مطبوعات رو سر و سامون بدم. این از کار.
برای زندگی هم که برنامه‌ها دارم. یعنی داریم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر