امشب تولد کلاس اولیمونه. از بس از صبح کار کردهم حال ندارم لباس عوض کنم و برم بشینم توی جمع دوستهاش و مادرهاشون. هرقدر خواهرم (فقط) مدیریتش خوبه، من کارگریم حرف نداره. ساعتها میتونم کار یکنواخت و بیخلاقیت انجام بدم و آخ نگم. اینه که ترکیبمون معمولاً موفقه، اون هم برای تولد خواهرزاده که از عزیزترینهاست.
رابطهٔ خواهرزادهام با دوستپسرم خیلی جالبه. تمام تلاشش رو میکنه که توجهش رو جلب کنه. هر کاری رو که بلده جلوش اجرا میکنه؛ وقتی هم کم میاره شروع میکنه به صدا در آوردن از خودش. ارتباطشون دیدنیه..
رابطهٔ خواهرزادهام با دوستپسرم خیلی جالبه. تمام تلاشش رو میکنه که توجهش رو جلب کنه. هر کاری رو که بلده جلوش اجرا میکنه؛ وقتی هم کم میاره شروع میکنه به صدا در آوردن از خودش. ارتباطشون دیدنیه..
شنبه رفتم دادگاه و قاضی بهم مهلت داد که وکیل بگیرم. کمی هم گپ زدیم و من ترسم از فضا ریخت. وکیلم سهشنبه رفت و باز مهلت خواست و قاضی هم با خوشرویی قبول کرد. چهارشنبه خبر رسید که ۶ قاضی برکنار شدهاند. تخمین زدهاند به این علت که به جای قضاوت صرفاً دستور مأموران امنیتی را اجرا میکردهاند. اگه قاضی شعبهٔ ۱۵ هم جزء این قضات باشه، باز رسیدگی به پرونده عقب میافته.. حالا قراره به وکیلم تاریخ جدید رو ابلاغ کنن.
این روزها جلسههای ابتدایی تحریریه شروع شده و هنوز احساسم اینه که همهٔ این آدمها فقط توی رؤیاست که میتونن کنارِ هم کار کنند. دلم میخواد هیجان داشته باشم ولی بیشتر مات و مبهوتم و ناظر که ببینم بالاخره این روزنامهٔ جدید چه جوری منتشر میشه و آیا اونقدری که از سردبیر تا خبرنگارش وسواس دارن، میتونه باکیفیت و حرفهای باشه یا نه. امید که میشه داشت، دستکم.
این روزها جلسههای ابتدایی تحریریه شروع شده و هنوز احساسم اینه که همهٔ این آدمها فقط توی رؤیاست که میتونن کنارِ هم کار کنند. دلم میخواد هیجان داشته باشم ولی بیشتر مات و مبهوتم و ناظر که ببینم بالاخره این روزنامهٔ جدید چه جوری منتشر میشه و آیا اونقدری که از سردبیر تا خبرنگارش وسواس دارن، میتونه باکیفیت و حرفهای باشه یا نه. امید که میشه داشت، دستکم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر