هيجان دارم براى كار توى روزنامه جديد. هيجان اين دوستى تازه-عميق-شده هم هست. دوز داروى افسردگى را هم دكتر نصف كرده. همه اينها بى قرارى به روزهام آورده و تمركزم را برده. خيالپرداز خوشحالى شده ام در مجموع. خشمم را هم توى مطب عباس جا گذاشتم وقتى نشانم داد كه بى خود به مغضوب عليه نمره ١٠٠ داده بودم و بعد مثلاً از ٨٠ بودنش جا خورده بودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر